اصول دين
آن چه بيش از هرمطلب دیگری در كتب ديني به صورت كلي یا مجزا مورد تجزیه وتحلیل قرارگرفته (( اصول دين )) است ؛ ((زيرا همه ابعاد زندگي انسان بر حول محور آن مي چرخد . و با توجه به وضعيت آن دگرگون مي شود . و در نظام همه جانبه زندگي عموم انسان مسلمان اساس و محور اصلها ديگر است .))[1]
((عقايد ديني را (( اصول دين )) و رفتارهاي ديني را (( فروع دين )) مي نامند و در عصر پيامبر و اصحاب اين دو اصطلاح متداول نبودند و به جاي آنها كلمة (( ايمان و اسلام )) استعمال مي گرديد ... ))[2].
احمديان در مورد اصول دين مي گويد :(( در دين مبين اسلام ، كليات اساسي عقايد ديني كه از آنها به (( ايمان )) اصول دين و جهان بيني مكتب آسماني تعبير مي شود ، در آيه 177 سورة بقره پنج فقره و اينگونه بيان شده ا ند :
(( و لكِنَّ البِرَّ مَنْ آمَنَ :
1 – بالله 2- واليوم الآخِرِ 3 - وَالْمَلائِكَه 4- وَالْكِتابِ 5- وَالْنَبِيّينَ
يعني و امّا نيكويي از آن كسي است كه به وجود خدا و روز جزا و سزا و فرشتگان و حقّانيت كتاب (خدا ) و پيامبران (خدا ) يقين پيدا كرده است . )) [3]
عزّالدّين كاشاني چنين آورده است : (( و چون معلوم شد كه هر قايلي بناي مذهب خود بركدام قاعده نهاده است واحتراز ازچه كرده، عذر هر يك واضح است و منازعت و مشاجره ميان فِرَق اسلام بي فايده . و اگر بنده بر مراعات اصول دين ملازمت نمودي و مشغول وظيفة وقت خود بودي ، هرگز به امثال اين فضول مبتلا نگشتي ؛ چه خوض در فضول ، عقوبت تضييع اصول بود. صحابه و تابعين به جهت ملازمت اصول ، در چنين فضول هرگز خوض نكردند. و از اصول واجبه ، ايمان آوردن به قرآن و متابعت اوامر و نواهي آن كردن و ملتزم حلال و حرام آن بودن و به حقوق وحدود آن كما ينبغي قيام نمودن . )) ( م م/ 22)
مسلمان واقعي بايد به اركان (( اصول دين )) كه نام برده شد ايمان داشته باشد . حال ، به تفكيك این اصول رامورد بررسي قرار مي دهيم .
2-1-2-1-1. توحيد و مراتب توحيد
2-1-2-1-1-1. توحيد
((وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ))[4] - (( قُلْ هُوَ اللُه أحَدٌ ))[5]
به خاطر اهمّيّت توحيد كه به معناي يكتايي و بي همتايي باري تعالي و اولين ركن از اركان ((اصول دين)) است بيشتر كتب و آثار كم و بيش به آن اشاره نموده اند .
(( در اسلام ، اقرار به ايمان حاوي دو شهادت است كه شهادتين گويند . اولين شهادت كه اصلي است رجوع به بدايت و متمركز در خدا و اقرار به وحدانيت خداي يكتا : (( اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَّ الله )) كه مبدإ اصلي ايمان در نظر مسلمان است . ))[6]
صادق گوهرين درفرهنگ خود ،"شرح اصطلاحات تصوّف" آورده: ((توحيد درعبارت علما ، اعتقاد به وحدانيت خداي تعالي و در نزد صوفيه معرفت وحدانيت ثابته اوست در ازل و ابد . ))[7]
اقرار مي كند دو جهان بر يگانگيش يكتا و پشت عالميان بر درش دوتا[8]
قشيري مي گويد:(( جنيد را پرسیدند از توحيد گفت آن كه بنده يگانه گردد بحقيقت يگانگي خداوند خويش بكمال احديّت كي يكي است كه زكس نزاد [و كس از وي نزاد ] و چون اين بدانست نفي كرد أضداد و أنداد را و مانندگي و چگونگي و صورت ومثال و آنچه بروي روا نيست.)) [9]
خداوند، يگانه اي است كه نه كسي از او زاده شده ونه او ازكسي متولّد شده ، ابي جعفرمحمّد بن- يعقوب بن اسحاق ، دركتاب "اصول كافي" آورده است : (( گواهي دهم كه معبودي جز خداي يگانه بي شريك نيست ، خدائي يكتا ، بي مانند ، بينياز كه نه همسري گيرد و نه فرزندي دارد .))[10]
در همين خصوص، دركتاب" رساله العليه في الاحاديث النبويه" آمده :(( امّا گرويدن بخداي تعالي چنان باشد كه او را يكي داني ... ومنزه ازمثل وشريك ونقص وعيب وعجز وزن و فرزند ؛ (( لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدُ ))[11] )) [12]
مسايل مربوط به توحيد نه تنها زيربناي اسلام بلكه اساس همه شرايع آسماني و آئين های الهي است ، با نگرشي كوتاه به آيات قرآني روشن مي شود((عنايتي كه قرآن به تشريح و تبیين مسئله يكتا شناسي، و يكتا پرستي نشان داده ، به هيج مسئله اي از مسائل عقيدتي و معارف عقلي ، آن عنايت را مبذول نداشته است . ))[13]
در كتاب" فقه شافعي" ، اثر عبدالعزيز محمّدپور نيز آمده كه ، توحيد (( يعني اعتقاد به اينكه اين دنيا و كائنات بزرگ خداوندي كه ازلي و ابدي و يكتا ميباشد بوجود آورده و وي را شريك و مانند نيست ...)) .[14]
پس ((مطلب توحيد اين است كه انسان هر ذره از كاينات را فقط مخلوق يك ذات بداند، او را بخواهد، از او بترسد ، از او بخواهد و در دل يقين داشته باشد كه هر ذره اي ازكاينات بيكران در قبضة قدرت اوست و ديگري بي توفيق او نخواهد توانست آن را اين سو و آن سو بجنباند. )) [15]
((خداوند متعال در (( ربوبيت)) يگانه است پروردگار آسمان و زمين است))[16] خدايی كه همه چيز را آفريده است و به هر چيزي شكل و صورت ويژه اي داده ، و سپس آن را هدايت فرموده است .
اول آخر به وجود و حيات هست كن و نيست كن كاينات [17]
علاءالدّين عَطَامَلِك جويني درسرآغازكتاب خود ، "تاريخ جهانگشای جويني" درمورد وحدانيّت بار تعالي مي گويد:(( سپاس و ثنا معبودي راست كه واجب الوجودست ؛ مسجودي كه وجود او واهب انوار عقل وجودست ؛ آفريدگاري كه اثبات وحدانيّت او در هرذرّه اي از ذرّات مكوّنات موجود است. )) [18]
عزّالدّين كاشاني در مورد توحيد مي گويد: (( عالمان متصوّفه كه به سبب انقطاع از شواغل ، با معدن علم اتّصال يافتند و قدم ارواح و قلوب ايشان در آن مستقر، ثابت و راسخ شد و ديدة بصيرتشان به نور مشاهدة جمال ازلي مكتحل گشت ، به طريق علم يقين و برهان مبين ، بل به وجه كشف وعيان و ذوق و وجدان ، مي دانند و مي بينند و مي يابند وگواهي مي دهند كه هيچ كس وهيچ چيز مستحقّ معبودي و لايق مسجودي نيست و نخواهد بود؛ الاّخداي يگانه الله صمد منّزه از والدو ولد و معونت و مدد و مقدّس از شبيه و نظير و وزير و مشير.)) (م م / 13)
باز در مورد وحدانيّت خداوند مي گويد: ((جمال احديّتش از وصمت ملاحظة افكار ، مبرّا و جلال صمديّتش از زحمت ملابسة اذكار معرّا . )) (م م / 13)
هجويري نيز نوشته است :(( وحقيقت توحيدحكم كردن بود بريگانگي چيزي به صحّت علم به يگانگي آن و چون حقّ – تَعالي- يكي است بي قسيم اندر ذات خود ، و بي بديل و شريك اندر افعال خود ، و موحّدان وي را بدين صفت دانند ، دانش ايشان را به يگانگي ، توحيد خوانند . … پس چون بنده به حقّ عارف بود و وحدانيّت وي حكم تواند كرد ؛ بدانكه وي – تَعالي – يكي است كه وصل و فصل نپذيرد ، و دوي بر وي روا نباشد ، ويگانگي وي عددي نيست تا به اثبات عددي ديگر دو گردد يا وحدانيّتش عددي بود ، و محدود نيست تا وي را ستّه جهات بود و هرجهتي را ديگر جهات بايد – و اين اثبات اعدادي بي نهايت باشد – وي را مكان نيست تا به اثبات مكان متمكّن بود ومكان را نيز مكاني بايد و حكم فعل و فاعل و قديم و محدث باطل شود و عرضي نيست كه وجودش جز با چون خودي درست نيايد ، طبعي نيست تا مبدأ سكون و حركت باشد ، و روحي نيست تا حاجتمند بنيتي باشد ، و جسمي نيست تا اجزاي مؤلَّف بود ، و اندر چيزها قوّت وحال نيست تا جنس چيزها بود ، و هيچ چيز وي را پيوند نيست تا آن چيز جز وي را روا بود . بري از همه نقصان و نقايص. پاك از همه آفات . متعالي از همه عيوب . ورا مانند نيست تا با مانند خود دو چيز باشند. فرزند ندارد تا نسل وي اقتضاي وصل واصل وي كند. )) (ك / 408 )
ازديدگاه هجويري ، تكاپوي محدثات بريگانگي و قدرت و قدم خداوند گواه هستند(( ودر همه حركات محدثات ،توحيد است و گواه برقدرت خداوند – عَزَّوَجَلَّ – و اثبات قدم وي .
ففي كلِّ شيءٍ لَهُ آيهٌ تَدُ لُّ عَلي أنَّه واحدُ ))[19] ( ك / 411)
2-1-2-1-1-2 . مراتب توحيد
گوهرين در"شرح اصطلاحات تصوّف" آورده است :(( براي توحيد اقسامي قائل شده اند ، به اين صورت كه ابتدا آنرا بطور كلي به دو و سه و چهار و پنج و ده تقسيم نموده و سپس اقسامي ديگر برآن افزوده اند . )) [20]
عزّالدين كاشاني در"مصباح الهديه"،گفته: ((توحيد را مراتب است: اوّل توحيد ايماني، دوم توحيد علمي، سوم توحيد حالي ، چهارم توحيد الهي .))
هجويري توحيد را به گونه اي ديگرتقسيم بندي كرده است . وي مي نويسد : (( و توحيد سه است: يكي توحيد حقّ مر حقّ را ، و آن علم او بود به يگانگ
نظرات شما عزیزان: